صدای ایران- شعر زیر سروده پژمان صفری شاعر کشورمان است:
گرچه مهرم به دلت دست نداد ست هنوز
سایه ات از سرم ای شاه زیاد است هنوز
خواست هم سنگ تو گردد دل ناکام ، ولی
بر تنم پیرهنِ عشق گشاد است هنوز
می کشد هر طرفم ، می بردم شهر به شهر
چون کبوتر که گرفتار به باد است هنوز
میزند سنگ بر این پیر پریشان شده اش
شادم از شادی این طفل که شاد است هنوز
آخر و عاقبت عشق جنون است اگر
تشنه مردن لب این چشمه مراد است هنوز
سایه ات از سرم ای شاه زیاد است هنوز
خواست هم سنگ تو گردد دل ناکام ، ولی
بر تنم پیرهنِ عشق گشاد است هنوز
می کشد هر طرفم ، می بردم شهر به شهر
چون کبوتر که گرفتار به باد است هنوز
میزند سنگ بر این پیر پریشان شده اش
شادم از شادی این طفل که شاد است هنوز
آخر و عاقبت عشق جنون است اگر
تشنه مردن لب این چشمه مراد است هنوز
ارسال شعر
ممنون از اشتراک گزاری غزل